نکته های چرکو ۲5

" رفتن یا ماندن ، نکته اینجاست "  

 

 

خوانندگان جان سلام 

 

می روم ، می روند ، می رویم ، نمی مـــــانم ، نمی مـــانیم ، نمی مانید ، برو ، نمان ، نیا ، رفت ، رفتنی ام ، رفتنی ایم ، رفتنی اند و ...

می گویند دزدکی ، قصد دزدی از مزرعه پیاز کشاورزی نمود ، از دیوار مزرعه بالا رفت و در مزرعه ، پیازها را یکی یکی از دیوار به بیرون پرتاب می کرد !

صاحب مزرعه سر رسید و آن دزدک را دید ، دزد حیران زده ، خم شد و گلبوته ای از پیاز ، در دست گرفت ، پس صاحب مزرعه گفت :

هی! ، چه می کنی اینجا ، ای دزدک نادان!

دزد گفت : هیچی ، داشتم رد می شدم باد مرا اینجا انداخت!

گفت : پس چرا این پیازها را به بیرون می اندازی ؟

گفت : من نبودم ، باد آنها را به بیرون پرتاب می کرد!

گفت ، خوب چرا گلبوته های این پیازچه را در دست گرفته ای؟

گفت : ترسیدم باد مرا به این سو و آن سو پرتاب کند ، این را   گرفته ام تا از طوفان در امان بمانم!

................ 

جداً ، آهنگ رفتن ، دفاع خیلی خوبی برای در امان ماندن از حمله ی ماندن است!

خیلی جالبه!

هر جا دارم نگاه می کنم ، با هرکه دارم صحبت می کنم ، هر که داره با من  صحبت می کنه ، هر که این چند روز وبلاگ مرا دیده ، هر که در این چند ماه وبلاگهای صاحبدار این بلاد را دیده ، یا رفتند ، یا مانده اند و می گویند ما رفته ایم ، یا رفته اند و می گویند ما مانده ایم ، خلاصه به هر صورت نگاه کنیم ، سیرتهایی از رگه های آهنگ رفتن ، در آن مشاهده می شود! 

 

- رفتند دعوتنامه برای جشن دادند ولی نرفتند ، به من دعوتنامه برای شرکت در جشن ندادند ولی رفتم ، چون ماندن و نرفتن ، جز ضرر برای مسئول انجمن و رفتن حاجی از مسئولیت کانون ، چیزی عاید او نمی شد! 

 

- ما باید برویم ، از بروز بحران جلوگیری شده ، هیولا کمی شاد شده ، برای عدم تغییر در ژنیتیک ، رفتن بر ماندن ، ارجح تر است! 

 

- من می مانم ، من نمی روم ، چون رفتن برای هیچ ، رفتن نیست ، آوارگی است ، پس می مانم تا بگویم نرفتن بهتر از رفتن است! 

 

- رفت ، هر چه آمده بود رفت ، اتفاق تأسف آور افتاد ، تخصیص بود که رفت ، پول نماند ، بودجه نیامده برای اختصاص به گسترش پارک ، بابت خواستن بر رفتن درصدی کثیری از عده ای قلیل ، رفت! 

 

- صبح ساعت 2 بعد از ظهر از خواب می پرم ، دون گیبسون را برای شنیدن آهنگ رفتن ، انتخاب می کنم ، آخه برای نماندن در استرس و مشکلات زندگی ، راهی جز رفتن و گفتن جمله من به زودی از اینجا می روم ، نیست! 

 

- ما می رویم ، همه به سوی او می رویم ، آخه ایجا محل ماندن نیست ، جایگاه ابدی جایگاه دیگری است ، خدا با ماست ، خدا با بنده اش هست ، نیازی هم برای حضور شما و افزایش تعداد نظرات نیست ، چون من می مانم و آن چیزی را می نویسم که خودم  می خواهم ، برای ماندن شادی در دل خود ، من می نویسم تا خوانده شوم نه آنکه خوانده شوم تا بگویند او هم می نویسد ، من هم می روم اما به راهی که خدا و خودم راضی باشند! 

 

- دیگر نمی آیم ، در آمدن و بودن برداشت سوء می شود ، می روم اکباتان ، اکباتان جای خوبیست ، زیباتر از بلاد کبیر هلیله نیست ، ولی برای سلام کردن به عزیزتر از جانم -  دوست و مادر – باید بروم ، پس من هم رفتنی ام! 

 

- گفتند ، "هیتلر می ماند" ، "شادی ما در ربیع است" ، "خواب زمستانی من تمام شد "  ، "بخاطر پدر می نویسم" و ... ، ولی رفتند و نماندند تا در اینجا نیز آهنگ رفتن ، محقق گردیده باشد!  

 

- هر روز در صبح ، ظهر و عصر می رفتم و ساعت "وستل واچ" را از طاقچه می آوردم ، ولی رفته ام ، چون بعد از پیدا شدن ساعت "وستل واچ" ، ماندن به صلاح نیست ، پس من هم می روم! 

 

- و اما چریکو ...

نظرات 15 + ارسال نظر
بزرگمهر 21 اردیبهشت 1390 ساعت 01:07 http://www.sedayelian.blogfa.com

درود بر استاد گلم
من یک چند هفته ایستکه سخت گرفتارم.وبلاگم بی صاحب شده الان هم دارم از توی استدیو نظر میدهم به همه سلام برسان
دوستدار کریس چریکو
بزرگمهر

قربون گرفتاریت برم مو!
می گفتی می یومدیم کمکت ،حاجی که شور و ماهور بلده ،من هم راست پنجگاه و نهاوند ، اگه خواستی من و حاجی با هم رمل هم داخل سه گاه اجرا می کنیم!
منتظرم!

انصاری 21 اردیبهشت 1390 ساعت 07:19

خوب چریکو ، خوبی
بابا تو که مطالب مردم رو معکوس کردی ، هر کی گفته من تو گفتی تو ، هر کی گفته تو ، تو گفتی من!!!!!!!!!!!
قشنگ نوشتم سیت ، نه؟

خوبم!
.
نه! ، اصلا قشنگ نگفتی!
.
خنده چریکو ...

رحمت الله حسن ابراهیمی 21 اردیبهشت 1390 ساعت 07:30

چریکو! کاش گفتن جمله دوستت دارم این همه سخت نبود.کاش تلقی از این جمله یکسو یه نبود.
چریکو من دوستت دارم تنها نه به این خاطر که مرا ندیده عمو صدا می زنی بلکه کلامت احساست نازت ودر یک واژه خودت دوست داشتنی هستی. در دل هرواژه ات هم امید می کاری هم نذیر می دهی.برداشت از نوشته هایت شاید به تعداد خوانندگانت باشد ودر این حال است که کسی لایق دوست داشتن می شود.
امید وارم درد از واژه های زندگیت بیرون بماند.

حاج عمو رحمت!
در کوی دوستان من شاگردم و در بزم دوستان چون شمع!
فقط همین!

سید جمال موسوی 21 اردیبهشت 1390 ساعت 07:41

سلام استاد
احوال شریف
دل ناشتا توی اداره هر چی به ذهنم فشار آوردم نتونستم مطلب خاصی بنویسم و به قول حاجی نطقمان کور شد.
دوباره بهت رجوع میکنم تا ببینیم......
خوش باشی

سلام آ سید!
راست می فرمایید ، کلمون پیک شده!
مو که پامال واویدوم ، تا اینو نوشتوم!

انچمن 21 اردیبهشت 1390 ساعت 11:43 http://www.bishehr.com

آقا جان !
اسمت چرکو بود انگاری بهتر بودی الآن کارات یه کم رنگ و بوی چریکی هم پیدا کرده.
چرا بزرگمهر را در استودیو تنها رها کرده ای؟
سی چه نوشته قشنگ انصاری را واری کردی؟
آخه چرا عشق یک سره عمو رحمت را دوسره نمی کنی ؟
بابا چرا دل ناشتا نطق سید را کور می کنی!
.
به فکر خودت نیسی دلت سی حاجی بسوزه .

بخاطر دل حاجی :

دل من دیر زمانی است که می پندارد ، دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ی ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است ، آنکه روا میدارد!
جان این ساقه ی نازک را ، دانسته بیازارد!
در زمینی که ضمیر من و توست،
از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم
برگ و باری ایست که می رویانیم
.
دوستت دارم و شک نکن تا ابد به پایت می سازم و می سوزم !
تمام سعی و تلاش خود را به این قرار می دهم که دیگر دلت را نشکانم حتی اگر بلور چینی قلبت ، از دستان من بیوفتد ،
.
آی لاو یو حاجی!

سید اصغر 21 اردیبهشت 1390 ساعت 12:50 http://helealehsport

لام چرکو جان
دورادور از اوضاعت با خبر بودم تا اقدام اسانسوری جدیدت که قلقلکم داد برگردم وچند مطلب غیر ورزشی دیگر بنویسم لطفا از هر گیر دادنی خوداری فرمایید.
دوستدار شما و شیوایی همیشگی قلمتان هستم

به به سید اصغر!
از من هم لام!
.
کجایی بابا؟
.
می گفتن جد عمر تو قد و پهنات زده!
.
خدا رو شکر از در ربیع رفتی و از هر دری برگشتی!

خودم 22 اردیبهشت 1390 ساعت 11:35

چریکو جان
.
اصعر بی احتیاطی کرد و دستش رو شد .
با غیبت طولانی و استفاده از واژه بالا شهری قلقلک به جای خنجلوک یا خنجخلوک مشخص شد که جزو نماندنیهاست و دیگه نمیشه روش حساب کرد . حیف شاید هم از فیره خرطوم دیو کودیو ترسیده.

بی زحمت به اکبر که او هم اشکهلی ازش نیست بگو یه فکری بکنه . عقل ما که به جائی قد نمیده .

یله خودم!
.
قد و نیم قد عقل من هم کوتاه شده!
.
من فکر کنم این اصغر کیفش کوک شده!
می دونی چرا؟
.
آخه الان هوا گرم شده ، کسی هم که تو گرما نمی یاد ورزش صبحگاهی ، پس اینجا کیفش کوکه!
بعدشم ، غوله که مریض شد ، اینا زشتشون شد و در رفتن!
حالا که دیوه یکم روبراه شده و میخواد درست حسابی فیره بده ، اینا کیفشون کوک شده ، دوباره برگشتن!!!!!
.
مو هم مث شما پویسره اکبر گشتم ولی نی!

آرام 22 اردیبهشت 1390 ساعت 14:12 http://nerci-2.blogsky.com

چقدر اومدم سر زدم. نوشتم و پاک کردم. ای بابا چرا این مطلب اینجوریه؟ ببخشید دیگه.
من همیشه دنبال چیزهایی که نیست می گردم اون چیزهایی که هست منو جذب نمی کنه.
و اما چریکو ...

آره ، متوجه بودم ، آرام جان!
.
درسته ، ولی من اعتقاد دارم هنگام جستجوی چیزهای جدید ، باید داشته ها رو مرور کرد تا فراموش نشن ، آخه ما خیلی چیزا داریم و دوروبرمون هم خیلی چیزا هست که اگه مرور نکنیم از یادمون می رن!

فصیحه کاظمی 22 اردیبهشت 1390 ساعت 16:49 http://www.raya.ir

سلام جناب ....
تقدیم با مهر :
آیا کسی نشانی زان بی نشانه دیده ست
آن بی نشان که ما را به دنبال خود کشیده ست

بیهوده در خیابان دنبال این و آنند
پیش از شما کسی آن اکسیر را خریده ست

با کوهی از تکاپو حتی دریغ از کاه
صد گله گرسنه این دشت را چریده ست

دیگر چه انتظاری از برگریز پائیز
وقتی بهار ما با گل های سر بریده ست

من می روم به سمت پروانه های معصوم
آیا کسی از آن ها افسانه ای شنیده ست ؟

با سپاس از شما به جهت وبلاگ خوب و قابل تامل و مطالب خواندنی و متفاوتتان .
روزگارتون شیرین

باعث افتخار است که شما به این وبلاگ سر زدید؛

از زمان حضور وبلاگ نرسی و معرفی شما توسط ایشان ، معمولا به وبسایت شما سر می زنم و از مطالب نشریه پربارتان استفاده می برم.
.
شعری بسیار قشنگ و پرمعنا سروده اید ،
.
و فی البداهه این برام اومد:

آن شاپرک چو روزی ، بر کـــــــــاه لانه کرده است
یا در بهــــــار گـــلها ، اکســـــیر تلخ خورده است
غــــــــم بر دلم نشیند ، چون نالـه بر لـبم هست
گردش به دور یک شمع ، این عشق شاپرک است
.
موفق ، موید و دلشاد باشید.

فصیحه کاظمی 23 اردیبهشت 1390 ساعت 14:03 http://www.raya.ir

سلامی مجدد دارم خدمت شما جناب آقای ....
سپااااس جهت حسن نظرتون ، من نیز در لوای محتوی ی مطالب وبلاگ های شما خوبان بسیار مستفیظ می شوم ،
باعث مباهاتم خواهد بود که اگر مطلبی در سایتم نظرتون جلب کرد با کامنتی نظرتونو اعلام کنید ، چرا که دوست دارم ، رد پایی از دوستان خوبی چون شما برایم به یادگار بمونه ...
البته اگر چنانچه خواسته زیادی نباشه و شما نیز خود تمایلی به این کار داشته باشید .
دلتون گرم تا همیشه .

جواب سلام اول را فراموش کردم، و جواب این سلام را با درود به شما پاسخ می دهم!
.
به روی چشم!
.
و دلتان شاد!

باران 23 اردیبهشت 1390 ساعت 17:05

سلام . خوشحالم که برگشتی . پیروز باشید .

سلام باران جان!

چه اسم دخترانه قشنگی!

ممنون از لطف شما ، از اینکه شما نیز کماکان از این وبلاگ دیدن می کنید ، ممنونم!

ع انصاری 24 اردیبهشت 1390 ساعت 16:51 http://zamard01.blogsky.com

گر هوای رفتن به سرداری چنگ به چنگت انداز م روزی

چه شیری ارمت به عصری گویمت به چنگ تا به جنگیم

پناه بر خدا ،
اسم هوا ، چنگ ، جنگ ، شیر ، نرم و براندازی و ... اوردی؟

جون آقا دکتر!

فعلا که هسیم!

وحید 24 اردیبهشت 1390 ساعت 23:19 http://pershin2501year.blogfa.com

زنده چرکی
اهلا و سهلا
خب یه نیم نگاهی هم به نظراتت انداختم
خوب ای چند روزی که مو نبودم سی خوت جولان دادی ها
ولی از مطلبت خوشم اومد
والا فقط یه چی سیت بگم ای همه رفتن و موندن کردی که آدم احساس میکنه دوباره یه نقشه هایی زیر سرتن ولی همی حالا سیت بگم ای بار کسی نازت نمیکشه ها
مث عینک آفتابی سید جمالی
بعدشم ایقدر رفتن یا موندن کردی که یاد دیالوگ هملت میفتم
بودن یا نبودن مسله اینست
بعدشم اکثرا دان گیبسون یا دن گیبسون تلفظ میشه
خوش باشی چرک

امپراطور جان!

درود

در رفتن یا ماندن ، تو موظف هستی که ناز منو بکشی و همه مسئله این است!

سیاه ، مث شیشه عینک آفتابی سید جمال!

سید جمال موسوی 25 اردیبهشت 1390 ساعت 07:33

سلام استاد
خیلی چاکریم
چاکر آقا وحید هم هستیم

سلام آ سید!

ممنون که شمارنده 13 نظرات را به 14 رسوندی!

آخه انجمن بدطوری به این 13 حساسه و تاب تحمل عدد 13 را ندارد!

دوچه(پیشوا) 26 اردیبهشت 1390 ساعت 05:48

خسته نباشی مطلبت خوب بودمیخواستم برات شعربنویسم ترسیدم بخوای جوابم بدی خراب بشه...

دوچه جان!
ممنون ، شما هم خسته نباشید!
انصافاً ساعت 5:48 صبح ، وقت شعر گفتنه ، معلومه می زدم خرابش می کردم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد