خوانندگان جان سلام
و اما شرح ما وقع بر ادامه سفر :
سرزمینی است به وسعت یک دشت ، مردمانش با زراعت معاش کنند و با احشامشان ارتزاق ، هیچ گروهی از گروه دیگر عصیان نبیند و هیچ ناسی از ناس دیگر خشم ،
زمانه به سالی سپر شده تا مردمانی دگر در آن ساکن شوند ، دخت از هم گیرند و شوی به هم دهند ولی روزها روی از هم گیرند و شبها دل به هم ، القصه تکرار و تکرار تا اینکه اجانبی از بلاد کفر در زمان آخر پادشاه از سلسله پادشاهان این کون ، آتش بر خرمن این جماعت بی زبان زده ، احشام آنها را نابود ، مزارع آباد آنها را نا آباد و زمین بایر آنها را صحرا نمایند ،
چنانکه گویند این جماعت اجنبی دو خانه عظیم بنا نهند که مصریان انگشت اشارت به دهن گیرند ، آنان در آن صنعتی نهان کنند که ...
چرکو جان منظورت همان دارالعجایبی است که بنده حقیر در مورد آن صحبت کردم
شما سرور چرکو هستید
آری
لیک با زبان چرکو
آفرین
بی تعارف و جدی عرض می کنم
بسیار زیبا خواندنی و خوش معنی نوشته اید
لذت بردم
..
خداحافظ
انجمن جان
این لطف شماست
که هر چه دارم ز شماست
سلوم عزیز دل مثل همیشه عالی بود . راستی بیا یه قصه سبز بنویس که سبز بمانه و به حقیقت برسه سبز باشی
آی شیطون
چرکو زرنگتر از این حرفاست
سلامی به گرمی گرمای گرما بخش گرمسیری بیشهر...
اری منظوری از گل گلی کردن وبلاگم دارم انهم راضی کردن شما سرور گرامی که مطالبت بر وزن جلب جلبات جالبات میباشد .
خوشادردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی
باز بیا...
مهرت فزون ای بزرگمهر
واقعیت چرکو تنها دروس علوم پایه خونده
خوش باشی و سرفراز